استفاده از موسیقی از روش های بسیار مؤثر در افزایش سطح نبوغ، آگاهی و قدرت ذهنی است. موسیقی بر تفکر و نوع یادگیری تأثیر فراوانی دارد به طوری که متعاقب این تأثیر تغییرات محسوسی در زندگی افراد ایجاد می شود. به طور حتم آشنایی با موسیقی در سنین پایین این تأثیرات را بیشتر می کند و اصلی ترین بخش یادگیری نیز در افراد به همان سال ها باز می گردد. این آموزش تأثیر فراوانی در مراحل بعدی زندگی دارد.
بیشتر مردم علاقه خاصی به شنیدن موسیقی داشته و از شنیدن و یا حتی نواختن آن لذت می برند. درمانگران نیز برای کمک به افراد معلول از آن استفاده می کنند. عضویت در گروه کر، ارکستر و تیم های موسیقی به ایجاد ارتباط با افراد و کار گروهی کمک کرده و باعث بالا رفتن میزان کارایی افراد می شود
موسیقی تأثیر فراوانی بر بالا رفتن حافظه دارد. مهمترین تأثیر موسیقی که نمی توان از آن چشم پوشی کرد، تأثیر مثبتی است که بر مغز دارد. با گوش دادن به موسیقی حالات درونی افراد قابل تغییر بوده که البته میزان تغییر پذیری آن نسبت به شناخت و درک موسیقی افراد بستگی دارد. هرچه میزان شناخت موسیقی در افراد بالاتر باشد، میزان لذت و تأثیرپذیری از موسیقی نیز افزایش می یابد
با انجام تحقیقات بر روی اشخاصی که دچار افسردگی بوده اند، روشن شد که شنیدن موسیقی های خاص در بهبود افسردگی ها و ایجاد احساس خوشایند، شادی و نشاط مثمر ثمر است
ساز و کارهای ذهنی که موسیقی را پردازش می کنند به طور عمیق با دیگر ساختارهای اساسی مغز از جمله هیجان و احساسات، حافظه و حتی زبان همکاری دارند. پژوهش ها نشان می دهد مغز انسان از قبل آماده شده تا الگوها را در موسیقی و زبان ردیابی کند. جالب است که ما انواع مشخصی از الگوهای موسیقیایی را به بقیه ترجیح می دهیم. محقق کانادایی، سندراترهوب[1]، دریافت که نوزادان قطعات موزون را به قطعات نا موزون ترجیح می دهند. نوزادان 4 ماهه ترجیح می دهند تا قطعات اصل نوشته توسط موتزارت را گوش کنند تا قطعات موتزارت که به صورت غیر طبیعی اجرا شده اند. تأثیر هیجانی موسیقی به اثبات رسیده است. رابرت زاتور[2]، عصب شناس دانشگاه مک جیل مونترال[3] از تصویربرداری برشی از انتشار پوزیترون استفاده کرد تا تغییرات جریان خون مغزی مرتبط با پاسخ های تأثیر گذار به موسیقی را بررسی کند. او به این نکته دست یافت که بخش هایی از مغز که درگیر پردازش هیجان بودند، هنگام شنیدن موسیقی به دلیل فعالیت روشن تر می شوند. تعجب ندارد که موسیقی می تواند دامنه وسیعی از هیجانات، مانند شادی، آرامش یا ترس یا برانگیزد. بیشتر ما می توانیم لحظاتی را به یاد آوریم که موسیقی در ما تغییراتی را در سطح هیجانی به وجود آورده است، مثلا وقتی به یک آهنگ شاد و یا موسیقی پس زمینه یک فیلم جنایی گوش می کردیم. دلیل برانگیختگی هیجانی این است که موسیقی مقدار چندین ماده شیمیایی از جمله اپی نفرین، آندورفین ها و کوریتزول را که هورمون های فعال در پاسخ جنگ یا گریز هستند، تحت تأثیر قرار می دهد
قطعی به نظر می رسد که میان برانگیختگی احساس با شنیدن ارتباط نزدیک تری وجود دارد تا دیدن. وگرنه چرا آفرینندگان فیلم های سینمایی بر استفاده از موسیقی اصرار می ورزند؟ ما آن قدر به شنیدن موسیقی در طول یک فیلم عادت کرده ایم که مدت کوتاهی سکوت اثری تکان دهنده دارد، سازندگان سینما گاهی از سکوت به عنوان زمینه ساز وقایع ترسناک استفاده می کنند. و اما صحنه ای عاشقانه در یک فیلم بدون موسیقی تقریبا غیر قابل تصور است. حتی در دوران فیلم های صامت باید یک نوازنده پیانو به کار گرفته می شد تا فحوی احساسی بخش های متفاوت را تشدید و برجسته کند.یکی از دوستان من که برای نخستین بار از دره ی ژرف بزرگ دیدن می کرد به خاطر فقدان واکنش خود نسبت به این منظره ی شگفت آور سرخورده شده بود. پس از مدتی متوجه شد که بارها این دره را بر پرده سینما دیده بود ولی نه بدون موسیقی. چون دیدار او از موضوع واقعی همراه موسیقی نبود، سطح برانگیختگی او نسبت به حضورش در سینما شدت کمتری داشت
دیدن یک حیوان زخمی یا فردی اسیر درد که ساکت است شاید واکنش عاطفی اندکی را در تماشاچی ایجاد کند. اما هنگامی که شروع به فریاد کشیدن می کند، معمولا ناظر به شدت تکان می خورد. در سطح احساسی در باب شنوایی نسبت به بینایی وجهی ژرف تر در کار است و شنیدن دیگران چیزی است که بیشتر از دیدن آنان روابط انسانی را می پروراند. از این رو است که به نظر می رسد کسانی که شدیدا ناشنوا هستند بیشتر از افراد نابینا از دیگران دور می شوند
در واقع تأثیر موسیقی بر انسان مسأله ای بسیار گسترده است تا جایی که داگلاس[4] اعتقاد دارد هرکاری که انجام می دهیم، از گفتگو گرفته تا کنش های بدنی از طریق ریتم(عنصر اصلی موسیقی) کنترل می شود، او معتقد است که موسیقی، رابطه زیستی و فیزیولوژیکی با مغز آدمی دارد.
معاینات و بررسی های متعدد از مغز نوازندگان حرفه ای نشان می دهد که ماده خاکستری مخچه و ناحیه شنوایی مغز آنان نسبت به افراد غیر موزیسین بیشتر است.
در مغز نوازندگان سازهای زهی و پیانو هم بخش هایی که مسئول کنترل حرکات دست هستند 40 درصد رشد بیشتری دارد. همچنین جسم پینه ای مغز نوازندگانی که قبل از 7 سالگی شروع به فراگیری ساز نموده اند بزرگ تر از سایرین است. از این رو بین دو نیم کره و بخش های مختلف مغز آنان ارتباط و هماهنگی بیشتر و بهتری برقرار می شود.
نویسنده: مژگان محسنی
استور، آنتونی(1383).موسیقی و ذهن، ترجمه غلامحسین معتمدی. نشر مرکز.
. مقدم، کاوه- استکی، مهناز(1390).مقاله موسیقی و اختلال یادگیری ریاضی
asemooni.com/art/song.
.www. aftab. Ir.
www.hidoctor.ir.